- واپس افتادن (غُ شُ دَ)
عقب افتادن. پس افتادن. تأخر: چون پادشاهی عجم زوال پذیرفت و کبیسه ربع ایشان بیفتاد ادراک غلات واپس افتاد بهر چهار سال یکروز. (تاریخ قم ص 14). چون کبیسۀ عجم در اسلام بیفتاد فصول سال ایشان بگردیدند و ادراک غلات واپس افتاد پس از این جهت بدیشان زحمت و رنج رسید و درادای خراج به تنگ آمدند سبب واپس افتادن ادراک غلات و ارتفاعات از ابتدای دادن خراج. (تاریخ قم ص 145)
